سوده در حالی که همانند ابر بهار به پهنای صورت اشک می ریخت، پشت پرده نقره ای زانو زد. آبی آسمان دیدگانش به لطافت ابرهای پر طراوت بهاری، فخر می فروخت و لب های مهربانش بدون این که کلامی بر زبان جاری سازند، حدیث عشق و دلتنگی و غم فراق را فریاد می زدند. گونه های سرخش پایان جدایی و دیدار دوباره روی محبوب را به گرمی جشن گرفته بودند.

آرتوس نیز در حالی که روی پای خودش بند نبود، بی اختیار مقابل او روی زمین افتاد. گویی آن پاها دیگر توان نگه داشتن سنگینی آن همه بغضِ فریاد نزده را نداشتند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کردند. باران اشک، چشم های معصومش را ترک می کرد و همچون آبشاری که تبدیل به سیل می شد، صورتش را در می نوردید و آتش سوزنده ای که از دلش شعله می کشید را خاموش می کرد. اما مگر این آتش و این شعله های سوزان به این آسانی ها خاموش می شدند!


هواداران میدگارد روی ,ای ,خاموش ,شعله ,آتش ,میدگارد ,می کرد ,خاموش می ,حالی که ,در حالی ,اشک، چشم هایمنبع

اوووووووو خبر خبر خبر!!!!!

آقا میدگارد 2 فوق العاده بود!!!!!!!!!!!!!!!!

راه اندازی انجمن

از کتاب میدگارد 2

مشخصات

آخرین جستجو ها

فروش پارکت قیمت مناسب دانلود فیلم ترکی هر چی که بخوای petrokimiya فروشگاه خرید اینترنتی ترکیش موزیک : سایت دانلود آهنگ ایرانی به زبان ترکیه -فارسی اطلاعیه تعطیلی مدارس گرده بهترین خدمات برش لیزر برنج بروز ترین سایت جن